سامان جلیلی کوه
تو ذهنش امپراطورم کرد
دردگیر چشمای شورم کرد
نور بودم اومد و کورم کرد
خوب بودم از خدا دورم کرد
رفت پیش همه مشهورم کرد
کوه بودم خیلی مغرور بودم
از همه دور بودم ولی مجبور بودم
کوه بودم خیلی مغرور بودم
از همه دور بودم ولی مجبور بودم
قول دادم بعد از اون مرد باشم
صبر باشم من خود درد باشم
با هرکی که نموند سرد باشم
زوج بودم وقتشه فرد باشم
یه وقتایی خیای نامرد باشم
کوه بودم خیلی مغرور بودم
از همه دور بودم ولی مجبور بودم
کوه بودم خیلی مغرور بودم
از همه دور بودم ولی مجبور بودم