محمد مسعودی فر تنها ماندم
باز هم با غم تنها ماندم با چشمانی پر از بغض
دریا دریا رفتم اما گریه این غم را نشست
سرد شدم بعد تو‌درد شدم بعد تو
کجایی درمان من
سوخته ام بعد تو پژمرده ام بعد تو
غمت شد زندان من

خداحافظ ای عاشق مغرور
جای تو خالی در دل من
خداحافظ ای اخرین معشوق
زخم تو میماند بر این تن

نزدیک شدم من به قلبت
قلبت مرا امام نداد
فرصت ندادی از عشقم بگویم
این عشق مرا پایان نداد
من از غرورم گذشتم
اما تو من را شکستی
من قول مردانه از تو گرفتم
تو‌دل به بیگانه بستی